آیسانآیسان، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره
آیسانآیسان، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره
آیسانآیسان، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره
آیسانآیسان، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره
آیسانآیسان، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

آیسان نخودچی مامان و بابا

3روزگی و زردی

1393/11/8 16:27
نویسنده : مامان آیسان
321 بازدید
اشتراک گذاری

تو بیمارستان خاله فخری بهم گفت که گفتن زردی نداره خیالم راحت شد.گفتن باید پدرش بیاد رضایت بده منم که نمیدونستم به باباییت زنگ زدم و اومد رضایت داد و مرخص شدیم.روز سوم دیدم رنگ و روت به زردی میزنه خاله مرجانت زحمت کشید و بردت آزمایش خون و تا جوابشو دادن یک ساعت طول کشید.خالت میگفت دخترمون خیلی صبوره اصلا گریه نکرد.البته خواب بودی.منم حالم خوب نبود استرس داشتم.وقتی خاله مرجان اومد دیدمش فهمیدم که جوابش خوب نبوده.زردیت روی 14 بوده زود زنگ زدیم دستگاه آوردن.البته روز اولت هم زردیت 2 بود ولی خالم چیزی بهم نگفته بود که حرص نخورم خاله مرجانتم چند روز بعد گفت که دکتر گفته بود باید بیاریدش بیمارستان بستریش کنید از اونجایی که واسه ایلیا خیلی اذیت شده بود و میدونست من طاقتم کمتر از خودشه بهم چیزی نگفت.

خلاصه اینکه تو دستگاه خوابیدی و منم همش خودمو کنترل میکردم که اشکم درنیاد تا اینکه باباییت شب اومد پیشت.اونم خیلی ناراحت بود.من از تودستگاه درت آوردم که بهت شیر بدم چشم بندتو برداشتم چشماتو که دیدم جمع شده بود دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و اشکام سرازیر شد.دوست داشتم اونجا هیچکس نبود و من تا صبح گریه میکردم.باباییت که دید دارم گریه میکنم حسابی بهم ریخت.عمو مجید بابای ایلیا منو دعوا کردوباباییتو برد تو اتاق و بهش دلداری میداد...دلم نمیخواست ناراحتش کنم ولی خودمم بهم ریخته بودم.

خدارو شکر تو 3 روز زردیت اومد رو 9 خوشحال بودم و شروع کردیم بهت ترنجبین دادن.وزنت کم شده بود بمیرم برات روز تولدت 3260 بودی الان شدی 2600.خیلی اعصابم خورد شد.

اینم عکس اون روزای بد

دلشکسته

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)