4 ماهگی

سلام پرنسس مامان....

18 اردیبهشت 4 ماهه شدی عشق کوچولوم.واکسن 4 ماهگیتو رفتیم دوتایی زدی و این بارم مثل همیشه خیلی گریه کردی و بعد از یه ربع تو درمانگاه ساکت شدی و خوابت برد.خوشبختانه هر دفعه چون قبلش بهت استامینوفن میدم زود اتر میکنه و خوابت میبره و اینکه این دفعه تب نداشتی .هرسری که اینجوری گریه میکنی و جیغ میکشی منم باهات گریه میکنم  اصلا طاقت ندارم اشکاتو ببینم و از ته دلم از خدا میخوام که زودتر دردت تموم بشه.بابایی هم خیلی ناراحت میشه و بهت میگه گریه نکن باباییت میمیره ها....(زبونم لال)ولی چاره ای نیست همش بخاطر سلامتیته عزیزدلم

بابایی خیلی کمک میکنه وقتی میاد خونه تا میبینه گرسنه هستی و کم کم داری شروع میکنی زود میپره برات شیر درست میکنه و از همه بیشتر باهات بازی میکنه.شبها که شما صدای کلید و میشنوی تا بابایی بیاد بالاسرت ذوق میکنی و دست و پا میزنی که بغلت کنه البته اگه زودتر بیاد و منو بوس کنه شما گریه میکنی...

حسابی خودتو تو دلش جا کردی.راستی تولد آرنیکا جونی هم بود رفتیم و خیلی خوش گذشت مامانش براش سنگ تموم گذاشته بود.2سالش تموم شد چه زود گذشت.

از خودت بگم که یاد گرفتی دمر میشی ولی زود جیغ میزنی که برت گردونم.خیلی بدت میاد.

کم کم غذاخوردن و یاد گرفتی و از فرنی با نشاسته خیلی خوشت میاد و با ولع میخوری.من از یک قاشق چای خوری شروع کردم تا اذیت نشی و کلی هم استقبال کردی عزیزم.

وزنت 7300 و قدت 64 بود که خیلی عالی بود.اگه همینجوری پیش بری خیلی خوب میشه.

از صحبت کردنت بگم که یه وقتایی سر درد میگیرم از بس که جیغ میزنی (شیطونی) و یا از خودت صدا درمیاری.خاله مرجانت میگه آیسان یه خورده بزرگتر بشه همش میخواد حرف بزنه.

خاله هات خیلی دوست دارن عزیزم.عمه هاتم همینطور.

موسیقی خیلی دوست داری و عاشق تلویزیونی.به رنگ نارنجی توجه خاصی نشون میدی و از بالا پایین انداختن و پخ کردن لذت میبری .آب دهنتم خیلی میریزه و دستت همش تو دهنته.

اینم چندتا از عکسای قشنگه 4 ماهگیت