3 ماهگی

سلام به یکی یدونه ی مامان 

فرشته کوچولوم 18 فروردین 94 ؛ 3 ماهه شدی.اولین عیدت مبارک دختر قشنگم.امسال بهترین سال من وباباییته دخترم چون آیسان جونم تو زندگیمونه و باعث شده که بیشتر احساس خوشبختی کنیم.

امسال نتونستم زیاد سفره هفت سینمو قشنگ درست کنمو ساده درست کردم.واسه تو هم سبزه ریختم ولی زود خشک شد ایشالا سال دیگه بهترشو درست میکنم.

سیزده بدر هم با ایلیا طلا و آرتین جونی وخاله مرجان و مژگان و مامان مریم و دایی محمد و بابا اکبر و دایی ابی رفتیم پارک پامچال.البته میخواستیم بریم سرخه حصار که چون شما و ایلیا طلا کوچیکین گفتیم ترافیکه اذیت میشین.درکل خیلی خوش گذشت.

از خودت بگم که ساعت خوابت تنظیم شده و دیگه مامانو اذیت نمیکنی .تقریبا 12 میخوابی و 7 صبح هم بیدار میشی تا بابایی بره سرکار بعدش دوباره میخوابی تا 9 .نصف شب هم بیدار میشی و شیر میخوری.از شیر خوردنت بگم که خیییلییی اذیت میکنی و تو روز اصلا شیر مامانو نمیخوری و من مجبور شدم واسه اینکه سیر بشی شیر خشک بدم بهت.شیشه شیرتو خیلی دوست داری و تا میبینیش ذوق میکنی هرکاری میکنم شیرمو بخوری محکم دهنتو میبندی و باز نمیکنی.منم خیلی غصه میخورم .خنده هات زیاد شده و از خودت صداهای مختلف درمیاری .دستهاتو نگاه میکنی و بعدشم دهنت میکنی تا بشناسی.عروسک بوقی هاتم خیلی دوست داری و تا صداشو در میارم سرتو برمیگردونی به همون سمت و میخندی.تمام سعیتو میکنی که بگیریش جالبتر اینکه وقتی من و باباییت باصدای بلند میخندیم تو هم شروع میکنی به خندیدن.وقتی باباییت دعوات کنه انقدر گریه میکنی که زود بیجاره پشیمون میشه تازه فقط یه خورده جدی تر باهات حرف میزنه همین! اصلا ازش توقع نداری دعوات کنه.تو بغلم که هستی خودتو برام لوس میکنی .جیگرتو بخورمممممم....

راستی یه شب که خونه ی مامان مریم بودیم من به کمک خاله مرجان و مژگانت موهاتو زدیم و کچل شدی.کشل مامان....بانمک شدی اولش پشیمون شدم ولی بعدش گفتم موهات پرپشت میشه آخه موهای پشت سرت ریخته وسط سرتم بعضی جاهاش خالی شده.الانم با روغن بادوم و زده تخم مرغ و این چیزا حسابی دارم تقویت میکنم.

اینم از عکسای عیدت و کچلیات....بووووووس دوست دارم